کتاب شهادت نامه حسین و شهیدان کربلا ، تاریخ نگاری روایی عاشورا
در مورد سالار شهیدان تاکنون کتابهای بسیاری نگاشته شده است و بزرگان و دغدغهمندان بسیاری برای حضرت اباعبدالله، قلم زده و کتاب های ارجمند و قابل تحسینی از خود به یادگار گذاشتهاند.
در میان ائمه اطهار علیهم السلام، پس از امیرالمؤمنین علیه السلام، شاید بیشترین کتابها برای حضرت حسین بن علی علیهما السلام نوشته شده باشد و نه تنها شیعیان، بلکه سایر مسلمانان نیز از همان سدههای نخستین، برای امام حسین علیه السلام دست به قلم برده و برای او مقتل و خصائص نوشتهاند که سعی همهی آنان مشکور باد.
امام حسین علیه السلام چنان در دلها نفوذ کردهاست که حتی غیر مسلمانان نیز در وصف رادمردیها و خوبیهای او قلم فرسایی کردهاند.
کتاب شهادت نامه حسین علیه السلام و شهیدان کربلا یکی از تلاش های موفق در این زمینه است.
روند حوادث در این کتاب بر اساس همان روایت مرحوم صدوق در امالی است که با استفاده از منابع هم عصر تکمیل شده و به برخی از شبهات که فراوانی و تکرار بیشتری دارند، نیز پاسخ داده شده است.
محمدهادی زاهدی نویسنده کتاب «شهادت نامه حسین و شهیدان کربلا» در خصوص جایگاه داستانهای عاشورایی و اهمیت معرفی آن به مخاطبان گفت:
عاشورا قصهای است که نهتنها قهرمان آن بلکه خالق آن امام حسین علیه السلام است چرا خالق؟
برای اینکه گویی امام در ماجرای کربلا در پی خلق یک قصه حقیقی و جاودانه است تا این قصه با ظرفیتهای دراماتیک و تراژیک خودش بتواند در طول اعصار و قرون زنده بماند و گوشهای مردمان را برای شنیدن آن، زبانهای گویندگان را برای بازگفتن آن و دلهای مردمان را برای همدلی با آن همواره آماده و همراه نگه دارد و از اینروی شما میبینید که در کربلا تنها یک قصه نیست که جلبتوجه میکند قصههایی گوناگون در مورد افراد و حتی اشیای حاضر در کربلا چنین ویژگی و خاصیتی دارند
هر کدام از شهیدان کربلا یک قصه شنیدنیاند قصه حر، حبیب، زهیر، مسلم بن عوسجه و … و هرکدام از اسیران کربلا نیز به همین ترتیب زینب، امکلثوم، رقیه، امام سجاد و دیگران، در کربلا حتی کودکان و نوجوانان نیز خالق داستانهایی شگفتاند علیاصغر، عبدالله بن حسن، قاسم بن الحسن و رقیه.
نویسنده کتاب «شهادت نامه حسین و شهیدان کربلا» افزود: در کربلا نهتنها انسانها بلکه اشیا و جانداران نیز قصه میآفرینند مشک، علم، تیر، شمشیر، انگشتر، فرات و اسبها مثل ذوالجناح، اسب عقاب و مانند آن بنابراین کربلا هرچند یک قصه شنیدنی، یک تراژدی سهمناک و خواندنی و یک ماجرای یکپارچه و همگون است اما در دل خود داستانهایی متراکم و زیبا دارد که بهاندازه همان داستان اصلی کشش و جاذبه دارند گویی هرکدام از اشیا حاضر در کربلا از خیمه، علم، خندق و گودال گرفته تا مردان و زنانی که حماسهسازان صحرای کربلا هستند هرکدام مأموریتی برای خلق و آفرینش قصهای دارند
شاید در کمتر داستانی، دستها بتوانند چنان ظرفیت شگفت دراماتیکی ایجاد کنند که در ماجرای دستهای حضرت عباس اتفاق افتاده است بهگونهای که گویی دستها نه بهعنوان عضوی از بدن قهرمان داستان بلکه بهعنوان عنصر اصلی داستان و قهرمان آن جلوه میکنند.