اخبارجهانجهان اسلامعراق

پنجم صفر سالروز شهادت حضرت رقیه دختر سه ساله امام حسین

پنجم ماه صفر مصادف با شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها دختر سه ساله امام حسین علیه السلام است

یکی از شهیدان قیام حسینی که نقش بسیار تاثیرگذاری درتبدیل واقعه عاشورا به یک جریان ماندگار تاریخی داشت، حضرت رقیه سلام الله علیها، دختر سه‌ساله امام حسین علیه السلام است که بارگاه آن حضرت در شهر شام واقع شده است.

بعضی از مورخین درباره وجود تاریخی حضرت رقیه سلام الله علیها سعی در شبهه پراکنی دارند، اما با توجه به مستندات تاریخی که در کتاب منتخب التواریخ نقل شده می‌توان به تمام این شک و دودلی‌ها پایان داد.

در قسمتی از این مستندات تاریخی، جریان تعمیر و بازسازی قبر این بانوی سه ساله ذکر شده که بدین صورت است: چندین بار سید ابراهیم دمشقی و خانواده‌اش در عالم رویا خواب این بانوی سه ساله را می‌بینند. در خواب از سید ابراهیم خواسته می‌شود که به نزد والی شام برود و از او بخواهد که قبر را تعمیر کنند؛ زیرا داخل قبر آن حضرت آب جمع شده بود و جسم مطهر ایشان معذب بود.

والی شام با مطلع شدن از این جریان از علما شیعه و سنی خواست که غسل کنند و در نزد مرقد آن بانو جمع شوند و قرار بر این شد که قفل به دست هر شخصی باز شد، متصدی نبش قبر و تعمیر آن شود.

قفل تنها به دست سید ابراهیم دمشقی که نسبش منتهی به سید مرتضی علم الهدی می‌شود، باز شد و بدن شریف آن حضرت را به مدت سه روز از قبر خارج کردند و به تعمیر آن پرداختند.

برای اطلاع از جزئیات بیشتر این ماجرا می توان به کتاب لهوف سیدبن طاووس مراجعه نمود.

در رابطه با شهادت غم انگیز حضرت فاطمه صغری و یا رقیه سلام الله علیها، دختر امام حسین علیه السلام، این چنین نوشته اند:

آن حضرت در خرابه شام در کنار حضرت زینب نشسته بود، جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.

پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب فرمود: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند، پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است، تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.

بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.

خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدر را برایش ببرند، سر مطهر حضرت سید الشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند.

آن حضرت، سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سید الشهدا را دید، سر را برداشت و د رآغوش کشید.

بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان، چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان، یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم.

دختر خردسال امام حسین علیه السلام آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد.

همه خیال کردند او به خواب رفته، اما وقتی به سراغ او آمدند، او از دنیا رفته بود.

شبانه غساله آوردند، و او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند.

از حضرت رقیه و مرقد مطهر آن حضرت،‌در طول تاریخ، کرامات متعددی بروز کرده است، به یمن حضور این سلاله پاک حضرت سیدالشهداء در قلب حکومت امویان، راه گم‌کردگان طریق ولایت به سمت اهل بیت هدایت می‌شوند و مَثَل آن شهید خردسال، همانند شمعی است است که انسان‌های سرگردان را نجات می‌دهد.

اخبار مرتبط

دکمه بازگشت به بالا