تحلیلی بر شخصیت جناب حجر بن عدی
بسم الله الرحمن الرحيم
«شهید تبری»
حجر فرزند عدي، بزرگمردي که دلاور رشيد ميدان جهاد بود و زاهد مناجات هاي نيمه شب، همو که مولايش اميرالمومنين به او فرمود: به تمام خيرها نائل شده اي(1) و به اهل کوفه در مورد وي فرمود او از بهترين شماست (2)و همو که سيدالشهداء در موردش فرمودند: مرد صالح، مطيع، عابد.
همان صحابي جليل که شمشير زن صفين و جمل و نهروان بود و خوشه گير معارف اميرالمومنين عليه السلام. بزرگمردي که نام و ياد او در لابه لاي صفحات تاريخ و روزمره گيهاي امروزي گم شده بود ولي جنايت دوباره احفاد معاويه باعث شد که جناب حجر دوباره در راس اخبار قرار بگيرد.
«تخريب و نبش قبر حجر بن عدي+ تصاوير» اين جمله اي بود که در اين روزها بارها و بارها در سايت ها و خبرگزاريهاي مختلف بالا رفت.
شايد در وهله اول اين مساله عادي به نظر برسد، عده اي وهابي که همه چيز را تخريب ميکنند از جمله قبور صحابه! عده اي بي صفت که به همه چيز جسارت ميکنند از جمله به صحابه پيامبر صلي الله عليه و اله جناب حجر بن عدي.
ولي بياييد کمي در اين قضيه دقيقتر شويم چرا نبش قبر؟ مگر نبش قبر حرام نيست؟ جواب بسيار ساده است اولين بار نبش قبر صحابه به دستور معاويه!! فرزند هند جگر خوار (قاتل جناب حجر بن عدي) صورت پذيرفت آنهم قبر شهداي احد حتي جناب حمزه سيدالشهداء (3) بديهي است از احفاد معاويه چيزي جز عمل به سيره معاويه انتظار نمي رود ولي چرا جناب حجر مگر حجر بن عدي چه کرده بود که اينقدر معاويه و احفادش کينه او را به دل گرفته اند؟ براي يافتن پاسخ چاره اي نيست جز اينکه مروري اجمالي داشته باشيم به صفحات تاريخ زندگي حجر بن عدي شايد به پاسخي در خور توجه برسيم.
با مرور تاريخ زندگاني حجر در ميابيم مساله اي که در جاي جاي زندگي حجر خود نمايي ميکند مساله « تبري و بيزاري از اعداء الله» است چه آن موقعي که در جنگ صفين وي به اظهار برائت از اهل شام پرداخت (4) و چه در هنگام شهادت مولايش اميرالمومنين که در مرثيه اي که در رثاي مولايش سرود به بيزاري و لعن دشمنان اميرالمومنين خصوصا ابن ملجم پرداخت (5) و چه در سالهاي بعد که هر بار خطيب معاويه بدعتي را مطرح ميکرد وي با شجاعت تمام در مسجد به پا ميخواست و با آن بدعت مبارزه ميکرد (6) تا آنجا که وقتي زياد بن ابيه والي کوفه شد در اولين اقدام به نزد وي آمد و او را از اين ابراز تبري ها بر حذر داشت در اين شرايط نقل شده که جناب حجر مجبور شد تا حدودي مراعات تقيه را کرده و از مجالس زياد کناره گرفت ولي در عين حال خود و اصحابش در مسجد کوفه مجالسي برپا ميکردند که در آن مجالس از مطاعن و بدعتهاي خلفاء سخن ميراند و نوشته اند که دو سوم مسجد کوفه در هنگام مجالس وي پر مي شد همين امر مقدمه ساز شهادت حجر شد و زياد بن ابيه هفتاد نفر از بزرگان (منافقين) کوفه را دستور داد تا شهادت نامه اي بر عليه حجر بن عدي به اين مضمون امضاء کنند:
«بسم الله الرحمن الرحيم ما شهادت ميدهيم که حجر بن عدي از اطاعت خليفه خارج شده و او را لعن ميکند و مردم را جمع کرده به شکستن بيعت با معاويه ترغيب ميکند»(7)
اين حق گويي ها و برائت جويي هاي حجر باعث شد که وي در سال 51 يا 53 هجري با مظلوميت تمام همانطور که مولايش اميرالمومنين عليه السلام پيشگويي کرده بودند(8) به همراه عده اي از يارانش به قتل صبر!! به شهادت برسد. آنهم شهادتي که طبق فرموده رسول خدا صلي الله عليه و اله موجب به خشم آمدن خداوند و ملائکه آسمانها خواهد بود. (9)
نکته زيبايي که حسن ختام اين نوشتار خواهد بود کلامي است که حضرت سيدالشهداء سلام الله عليه در مورد حجر بن عدي در نامه اي خطاب به معاويه فرمودند و جاي آن دارد که در اين روزها توجه ويژه اي به آن داشته باشيم. ايشان در نامه شان خطاب به معاويه فرمودند: الست قاتل حجر بن عدي اخا کنده و اصحابه الصالحين المطيعين العابدين؟ کانوا ينکرون الظلم و يستعظمون المنکر و البدع و يوثرون حکم الکتاب و لايخافون في الله لومة لائم فقتلتهم ظلما و عدوانا….(10)
اي معاويه! آيا تو قاتل حجر بن عدي برادر طايفه کنده و اصحابش که همگي صالح و مطيع خدا و عابد بودند، نيستي؟ اينان با ظلم مبارزه ميکردند و با منکرات و بدعت ها مخالفت ميکردند و پيرو حکم کتاب خدا بودند و در اين راه از ملامت هيچ ملامت کننده اي نمي ترسيدند، پس تو آنها را از روي ظلم و عداوت به قتل رساندي…
مي بينيد که حضرت سيدالشهداء عليه السلام در اين کلام ابتداء با صفاتي همچون صالح و عابد مدح ميکنند و سپس علت شهادت آنها را در يک کلمه «برائت و بيزاري از اعداء الله و بدعت هاي آنها» مي شمارند.
و چه توفيقي است شهادت در راه بيزاري جستن از اعداء الله….
سلام و درود ما بر شهيد برائت حجر بن عدي (11)
پاورقي ها:
1-بحار الانوار جلد 42 ص290
2- الغارات جلد2 ص815
3-طبقات الکبري جلد3 ص10
4- بحار الانوار جلد 32 ص399
5- بحار الانوار جلد 42 ص290
6- الغدير جلد 11 ص37
7- تاريخ طبري ج4 ص200
8- الغدير ج 11 ص 54
9- تاريخ اليعقوبي جلد2 ص231
10-احتجاج طبرسي جلد2 ص20ق
11-منبــــــــــــع f :abtahi135