21 ذی الحجه / سالروز شهادت جناب میثم تمار علیه السلام
میثم تمار عاشق و شیفته مولای عالم امیرالمومنین علی علیه السلام
« جناب میثم تمّار فرزند يحيي و از سرزمين «نهروان» كه منطقهاي ميان عراق و ايران است. بعضي او را ايراني و از مردمان فارس دانستهاند».پدر و مادر ميثم همين نام را براي او انتخاب كرده بودند. گويا بعدها به نام «سالم» نيز مشهور بوده است. لقب تمار را از اين جهت به ميثم دادهاند كه وي در كوفه خرما فروش بود. ابن حجر مينويسد:
«ميثم غلام زني از بني اسد بود. علي عليهالسّلام او را خريداري كرد و آزاد نمود»
در همان زمان امیرالمومنین علي عليهالسّلام به او گفت: نامت چيست؟ گفت: سالم. حضرت فرمود: رسول خداصلی الله علیه و آله به من فرمودند نام اصلي تو نامي كه پدر و مادرت بر تو نهادهاند «ميثم» است. ميثم گفت: رسول خدا و اميرالمؤمنين راست ميگويند، نام من ميثم است. امیرالمومنینعليهالسّلام فرمود: پس همان نام قديم تو بهتر است
آشنایی میثم با مولایش امیرالمومنین علی علیه السلام برای او توفیقی بزرگ و سعادتی ارزشمند بود.از این رو به شاگردی در مکتب صدیق اکبر فاروق اعظم علی علیه السلام گردن نهاد و دریچه قلبش را به روی معارف علوی گشود و جان تشنهاش را از چشمه زلال علوم آن حضرت سیراب کرد. آن حضرت هم با مشاهده استعداد روحی و زمینه مناسب وی دانش و آگاهیهای بسیاری را به او آموخت و میثم را با اسرار و رازهای نهانی آشنا ساخت و از این رو میثم از علومی بهرهمند و برخوردار بود که فرشتگان مقرب و رسولان الهی از آن آگاه بود.
میثم، علم تفسیر قرآن را نزد قرآن ناطق امیرالمومنین علی -علیه السلام فراگرفت و از معارفی که از آن حضرت آموخته بود کتابی تدوین کرد که کتابش را پسرش از او روایت می کرد. به همین جهت، میثم یکی از مؤلفان شیعه به حساب میآید.او صاحب سر امیرالمؤمنین بود و آن حضرت، وی را به طریق فهمیدن حوادثی که در آینده، اتفاق خواهد افتاد، آشنا کرده بود و میثم، گاهی برخی از آنها را برای مردم، بازگو میکرد و مایه اعجاب دیگران میشد. این دانش و آگاهی از عاقبت افراد و پیشگوییها در اصطلاح به علم منایا و بلایامعروف است، که امامان معصوم به کسانی که آمادگی و استعداد و رازداری و ظرفیت و کشش آن را داشتند، میآموختند. میثم تمار، دستپرورده این مکتب بود. هرچند که اشخاص فرومایه و مغرض او را به دروغگویی متهم میکردند. او به مقدار قابلیت و ظرفیت خویش از محضر امام علی علیه السلام علم آموخت تا جایی که ابن عباساز محضر میثم استفاده میکرد
روزی «ابو بصیر» به امام صادق علیه السلام عرض کرد: شما چرا از یاد دادن علم به من مضایقه میکنید؟!
فرمود: چه علمی؟عرضه داشتعلمی که امیرالمؤمنین علیه السلام به میثم یاد داده بود.
امام صادق ع فرمود: تو که میثم نیستی. آیا شده است تا به حال من مطلبی به تو بگویم و تو افشا نکرده باشی؟
عرضه داشت:نه یا ابن رسول الله!
امام فرمود:پس رازدار چنین علوم نمیباشی!
میثم، پیش از شهادت از آن با خبر بود و آن را از مولایش امیرالمومنین علی علیه السلام شنیده بود.
این که میثم، از شهادت خویش، خبر داشت و حتی جزئیات آن را هم از زبان مولایش شنیده بود، دلیل دیگری بر عظمت روح و ظرفیتبالا و قدرت ایمان او بود.
میثم، با این روحیه بالا و شهادت طلب، مدافعی بزرگ از حریم حق و خط ولایتبود. پس از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام گاهی برای زیارت به مدینه میآمد، و جویای حال امام حسن و امام حسینعلیهماالسلاممی شد. مردم کوفه و مدینه پذیرای سخنان میثم بودند و زبان حقگو و فضیلتگستر میثم، همواره در هرجا به نشر و بیان فضایل صدیق اکبر علی علیه السلام گویا بود، تا کوشش دشمنان امام در پنهان ساختن فضیلتهای آن حضرت، کمتر به نتیجه برسد.
در آن عصر خفقان که نشر و پخش فضایل فاروق اعظم علی علیه السلام جرم محسوب میشد و ممنوع بود، میثم، رهنمود ارزندهای از آن حضرت فراگرفته، کوشید تا پای جان به آن عمل کند.
« امیرالمومنینعليهالسّلام روزي به ميثم گفت: تو بعد از من دستگير ميشوي و به دار آويخته خواهي شد. روز سوم از بيني تو خون خواهد آمد و محاسنت از آن خون خضاب خواهد شد. تو بر در خانه عمرو بن حريث، جزء آن ده نفري خواهي بود كه به دار آويخته ميشوند. چوبه دار تو از همه آنها كوتاهتر است. سپس حضرت آن نخله را به وي نشان داد و فرمود: تو را بر آن به دار آويخته خواهي شد. ميثم همواره كنار آن نخل ميآمد و نماز ميخواند و با آن نخل سخن ميگفت. و به عمرو بن حريث ميگفت: من همسايه تو ميشوم، براي من همسايه خوبي باش. عمرو به او ميگفت: آيا ميخواهي خانه ابن مسعود يا خانه ابن حكيم را بخري و نمی¬دانست که منظور میثم چیست.
شیخ طوسی می نویسد:
امیرالمومنین علی ع به میثم فرمود:دستان و پاها و زبانت را قطع خواهندکرد . سپس نخله¬ای که در کناسه کوفه است را قطع کرده و آن¬را به چهار قسمت می¬کنند و تو را بر یکی از قطعه¬های آن به دار خواهند آویخت. و به خدای کعبه قسم، رسول خدا اینگونه به من خبر داد.
روزی که ابن زیاد، حاکم کوفه شد، هنگام ورود به شهر، پرچمش به شاخهای از آن درخت نخل، گیر کرد و پاره شد. ابن زیاد از این پیش آمد، فال بد زد و دستور داد که آن را بریدند. نجاری آن را خرید و به چهار قسمت درآورد. میثم به فرزندش صالح گفت: نام من و پدرم را بر چوب آن نخل، حک کن!
صالح میگوید: نام پدرم را آن روز بر آن چوب، نوشتم. وقتی ابن زیاد، پدرم را به دار آویخت، پس از چند روز، چوبه دار را دیدم، همان قسمتی از آن نخل بود که نام پدرم را بر آن نوشته بودم!.
شهادت میثم تمار
در سال 60 هجری، عبيدالله بن زياد میثم را دستگير كرد. به او گفتند: اين شخص ميثم از برگزيدهترين افراد نزد علي عليهالسّلام بوده است. ابن زیاد گفت: واي بر شما. اين اعجمي؟! گفتند: بله. سپس عبيدالله از ميثم سؤال كرد: خدايت كجاست؟ گفت: “باالمرصاد للظلمه و اَنْتَ مِنهُم”. در كمين گاه ظالمان است و تو يكي از ظالمان هستي
میثم را به دار آویختند. میثم مرگ را به چیزی نمیگرفت و چنان عادی و بیاعتنا، آن را تلقی میکرد که بر خشم دشمن میافزود. میثم تمار بر فراز دار با صدایی رسا مردم را برای شنیدن حقایق اسلام و احادیثسری امیرالمومنین علی علیه السلام فرامیخواند.میثم میگفت: هرکس میخواهد حدیث مکنون و ارزشمند علی علیه السلام را بشنود، پیش از آن که کشته شوم بیاید. من شما را از حوادث آینده تا پایان جهان، خبر میدهم. مردم مشتاق، پیرامون او جمع میشدند. میثم از فراز منبر «دار» برای انبوه جمعیت، سخن میگفت. فضایل و شایستگیهای اهلبیت پیامبر و دودمان علی علیه السلام را بازگو میکرد و خیانتها و فسادهای بنیامیه را فاش میساخت.
بیان حقایق و افشاگریهای میثم، در آن آخرین لحظههای حیات و از بالای دار، چنان مؤثر و تکاندهنده بود که به «ابنزیاد» خبر دادند: این بنده، شما را رسوا کرد. گفت: به دهانش لجام بزنید. و میثم، اولین کسی بود که در راه اسلام بر دهانش لجام زده شد.
پس از آن، زبان حقگوی او را، که به صراحت روز و به برندگی شمشیر بود، بریدند. آن کس که مامور بریدن زبانش بود، به میثم گفت: هرچه میخواهی بگو! امیر فرمان داده است که زبانت را قطع کنم. میثم گفت: فرزند زن تبهکار -عبیداللهبن زیاد – خیال کرده است که میتواند من و مولایم را دروغگو معرفی کند! این است زبان من.و آن مزدور، زبان میثم را از کامش برآورد
میثم به همان حالتبود، تا این که فردایش، از بینی و دهان او خون میآمد و بدین صورت، طبق آن پیشگویی، موی سفید صورتش با خون سرخ، رنگین شد.
روز سوم، مردی نزدیک میثم آمد و با نیزه به او اشاره کرد و گفت: به خدا قسم میدانم که اهل عبادت بودی و شبها را به مناجات بهسرمیبردی. آن گاه با نیزه، چنان ضربتی بر پهلو ی میثم فرود آورد که پیکرش دریده شد و جان پاک آن اسوه صبر و مقاومت و رشادت و فدایی علی علیه السلام به افلاک شتافت و میثم با روح بلندش معراجی والاتر را آغاز کرد; که هماکنون هم، آن طیران معنوی ادامه دارد و با هر درودی که از سوی خداجویان پاکدل و وارسته، نثار آن شهید راه فضیلت می گردد، مقام و رتبهاش در فردوس اعلا و نزد پروردگار، بالاتر میرود.